شعرایرج مظلوم سامانی | |||
از فرط گریه پیرهنش خیس،خیس،تر
«بابا برو مغازه برایم پفک بخر»
باران مشت، شانه ی او داشت می شکست
زیر غم ندارم و از صبحدم تبر
کم کم دل خدا هم ازین ماجرا گرفت
از اشکهای واقعی و مسری پدر
«فردا اگر درخت شکستن فروش داد
خب میخرم عروسک بابای دربه در
حالا برو بخواب که بسیار مکی چکد
فردا پفک پفک پفک از آسمان سحر»
فردا اذان نداده خروسی بلند شد
هیزم شکن:«فروش دهد هیزمم اگر
یک بسته ی بزرگ پفک میخرم براش»
باران گرفت بارش آرام و مختصر
کودک دوید سمت خیابان طلوع صبح
«ای جان! پفک ببار خدا هر چه بیشتر»
میخورد و داد میزد و خوشحال میدوید
«مامان !ببین چقدر پفک میشود هدر»
مادر کنار پنجره بهتش گرفته بود
باران چگونه طعم پفک میدهد مگر؟
***
جنگل هنوز طاقت هیزم شکن نداشت
از فرط کار پیرهنش خیس، خیس ،تر
63027:کل بازدید |
|
8:بازدید امروز |
|
3:بازدید دیروز |
|
درباره خودم
| |
حضور و غیاب
| |
لوگوی خودم
| |
انجمن شعر | |
پرسه زن بیتوته های خیال | |
موضوعات | |
یک جهنم شعر شعر جام سعر ناب | |
اشتراک | |