شعرایرج مظلوم سامانی | |||
شرمنده از تأخیر
شبی افتاد از دستان فرهاد
به عمق دره های ژرف تیشه
خروش ناله اش در کوه پیچید
خدایا باز تکرار همیشه
من و این کوه چندین سال سال است
به دست و پای هم پیوند خوردیم
شبی با اشک خوش بودیم و روزی
کنار هم لبی لبخند خوردیم
من اویم مثل کوهی سرد و سنگین
هم او چون من غزلزار صمیمی
چه اعجازیست در قانونت ای عشق
دو جنس ضد هم یار صمیمی
شبانگاهان گاه خواب مردم
صدای تیشه های عاشقانه
میان مردم این شهر انگار
زبانزد گشته چندی این ترانه
بزن فرهاد! کوه از جای برکن
که شیرین روی تختش آرمیده
هزاران بار خوابش دیده ای تو
ولی یکبار خوابت را ندیده
بزن فرهاد! دستت را بکوبان
کسی راه تلاشت را نبندد
کمک کن دستهایت خون بگریند
که شیرین باز شیرینتر بخندد
بدون تیشه اما کار سخت است
تب افسانه ات اینبار مرده
ندارد شب صدای تیشه تق تق
بدون تیشه شب انگار مرده
بدون تیشه شیرین نیز حتی
گمانش روی دست کوه مردی
زرنگ روزگار عشق فرهاد
چه آسوده فریب عشق خوردی
به سوی شهر خواهی رفت آیا ؟
دوباره تیشه های نو بیاری
برو اما دهان دره باز است
چرا تقدیر را باور نداری ؟
نرو فرهاد شیرین منتظر نیست
گره بردار از رخسار غمگین
رها کن قصه های پیش از این را
به حق سوگند این کوه است شیرین
بخواب آرام در آغوش کوهت
اگر چه عشق همخواب تو سنگ است
پی شیرین دویدن نیز فرهاد
برای عاشقی مثل تو ننگ است
62949:کل بازدید |
|
2:بازدید امروز |
|
4:بازدید دیروز |
|
درباره خودم
| |
حضور و غیاب
| |
لوگوی خودم
| |
انجمن شعر | |
پرسه زن بیتوته های خیال | |
موضوعات | |
یک جهنم شعر شعر جام سعر ناب | |
اشتراک | |