شعرایرج مظلوم سامانی | |||
سلام .
*این شعر رو به دستهای مهربان و بزرگوار پدرم تقدیم میکنم*
نیمروز گرم تابستان ده
کآتش از خورشید تابان میچکد
روی دامان بلند مزرعه
دارد از دست پدر نان میچکد
*
دستهای مهربان خویش را
خوب پیچانده بدور دست بیل
با همین طر فندساده سالهاست
می ستاند از زمین باج سبیل
*
بارش تند عرق برگونه را
همت مردش تحمل میکند
تا عرق می ریزد از پیشانیش
روی خاک مزرعه گل میکند
*
با متر سکهای پالیز خیار
مینشیند گرم صحبت میکند
بوته های هرز را قبل ازبرش
خوب سیراب محبت میکند
*
نیمه شبها بیل و فانوسی به دست
بوته های خویش را سر میزند
عادلانه جوی اگر سیراب بود
آب را در جوی دیگر میزند
*
خوشه خوشه از زمین حادثه
خرمن اندیشه اش را چیده است
راست میگفتند مردان قدیم
او نماد گرگ باران دیده است
*
رفته رفته زیر بار زندگی
قامتش اندیشه دارد تا شود
تا عصای شانه های کودکم
تکیه گاه شانه ی بابا شود
*******
63046:کل بازدید |
|
1:بازدید امروز |
|
26:بازدید دیروز |
|
درباره خودم
| |
حضور و غیاب
| |
لوگوی خودم
| |
انجمن شعر | |
پرسه زن بیتوته های خیال | |
موضوعات | |
یک جهنم شعر شعر جام سعر ناب | |
اشتراک | |